لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود!

1403/05/09 08:56
کد خبر: 1319
کد نویسنده: 1002
لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود!

با زبان و بیان طنزآمیز خودم می گویم که چقدر زر زدن الکی بد است و گاه حتی خطرناک. زبان سرخ، سر سبز می دهد برباد.

 در بیان داستان هایی در مذمّت حرف مفت زدن و الکی حرّافی کردن، سری به کتاب ارجمند«کلیله و دمنه» زدیم و به ماجرای مخوف فرار مغزهای دو مرغابی از مرغزاری اشاره کردیم که دچار بی آبی و خشکسالی شده بود و بایست از آنجا در می رفتند. از قضا با سنگ پشتی هم رفیق صمیمی بودند که از آنها خواست با ایشان همراه شود. گفتند اشکالی ندارد، به شرطی که توی راه، هرچه دیدی و شنیدی، حرفی نزنی و دهان باز نکنی که از بالا سقوط آزاد نکنی!  
با گرفتن بله از سنگ پشت، این طرح به اجرا درآمد و مرغابی ها پس از تیک آف از روی خشکی، به سمت کانادا به پرواز درآمدند. سنگ پشت هم با دهان غنچه مثالش سفت به چوب چسبیده بود و مسافراین پرواز بود. درطول مسیر، مردمی که شاهد این صحنۀ تاریخی بودند، فریاد می کشیدند و هر کسی چیزی می  گفت. یکی شان گفت:«نگاه کنید چه دوستان خوبی اند. حتی با یکدیگر در آسمان پرواز  می کنند. لابد یک چیزی از لاک پشت به آنها ماسیده!»
دیگری گفت: «سنگ پشت خیال می کند که خودش می تواند پرواز کند. در حالی که خودش اینکاره نیست و مرغابی ها دارند جورش را می کشند،اما مهم نیست. پرواز را به خاطر بسپار....» سنگ پشت اینها را می شنید و خون جگر می خورد که چرا نمی تواند جواب دندان شکنی به آنها بدهد؛ یا که لااقل یک چیزی از آن بالا حواله شان کند. تا اینکه یکی گفت:«به نظرم اختلاس کرده، داره در میره!» 
لاک پشت دیگر نتوانست سکوت را تحمل کند و ناخودآگاه دهان گشود و فریاد کشید:«تا کور شود چشم حسود و بخیل!»(یک چیز دیگری هم گفت که در کلیله و دمنه، روی آن بوق گذاشتند شغال ها!) 
بله، به محض این که او دهانش را باز کرد تا این حرف را بگوید، متأسفانه در کسری از ثانیه بر روی زمین سرد سقوط کرد و سنگِ پشتش از چند جا شکست و درجا بر اثر شدّت جراحات وارده، جان سپرد. مرغابی ها که از بالا شاهد این صحنۀ فجیع بودند، چوب خود را انداختند و به پروازشان ادامه دادند. آنها در مصاحبه با خبرگزاری ها خاطرنشان کردند:«وظیفۀ ما بود که نصیحت کنیم و این کار را کردیم، اما گوش دادن به نصیحت و عمل به آن، نیاز به صبر و پشتکار دارد که سنگ پشت اسکل نداشت!»
اینجاست که به قول آن روباه داستانی قدیمی که روزی خروسی را از مزرعه ای ربوده بود و تا دهان بگشود که به سگ مزرعه بگوید این خروس را از مزرعۀ شما نگرفته ام، خروس مزبور پایین پرید و در رفت، باید گفت:«لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود!» یک لحظه زر الکی زد، به فنا رفت. از «زر»تا «زرت» فاصله ای نیست. گاهی با یک زر مفت، طرف زرتش قمصور می شود!
کلّ این داستان را البته با زبان و بیان طنزآمیز خودم آوردم که بگویم چقدر زر زدن الکی بد است و گاه حتی خطرناک. زبان سرخ، سر سبز می دهد برباد. لاک پشت اگر صبوری کرده بود و حرفی نزده بود، الآن زنده بود و در یکی از کشورهای غربی مثل کانادا یا سوئد و سوئیس به زندگی مشغول بود؛ تا اینکه دریاچۀ ارومیه و زاینده رود دوباره پر آب شود و به سلامتی و سرافرازی به موطن اصلی خویش بازگردد.
به هرحال،«این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست»! به گمانم سعدی شیرازی، همین داستان های کلیله و دمنه را خوانده که در گلستان همیشه سرسبزش فرموده:«نادان را به از خاموشی نیست؛ وگر این مصلحت بدانستی،نادان نبودی»!
چون نداری کمال فضل، آن به
که زبان در دهـان نگـه داری
آدمـی را زبـان فضیحـه کند
جوز بـی مغـز را سبکـساری
باری؛ زر زدن بیخودی همیشه مایۀ دردسر شخص بوده است و گاه سردرد دیگر اشخاص. این نکتۀ واضح و مبرهن را اجداد اهل خرد ما از همان قدیم الایام تلاش داشته اند که به ما و بچه های خود حالی کنند. و در این راه،انواع و اقسام حکایت ها و ضرب المثل ها و شعرها که نساخته و نسروده اند
نویسنده:رضا رفیع/روزنامه اطلاعات


 

دیدگاه ها

ایمیل شما در معرض نمایش قرار نمی‌گیرد