وقتی گذشته یقه‌ات را می‌گیرد

1403/06/01 07:37
کد خبر: 2467
کد نویسنده: 1002
وقتی گذشته یقه‌ات را می‌گیرد

او خاطرات خاک‌گرفته‌اش از جنگ را با جزئیات کامل در کتابی بازگو کرده؛ مردی به نام «الکساندر ولف»

همان ابتدا فلاش‌بکی به گذشته داریم؛ سربازی شانزده‌ساله در روسیه، سواری باشکوه سوار بر اسب. در تقابل با او، مردی از جبهه روبه‌رو، یک کمونیست ارتش سرخ است. سرباز شانزده‌ساله تفنگش را نشانه می‌رود و مرد کمونیست را می‌کشد. البته دلایلی هم برای این کار دارد؛ از جمله اینکه اگر این مرد کمونیست را از پای درنمی‌آورد، خودش کشته می‌شد.

در واقع دفاع از جان، توجیه اوست. بعدها همین قهرمان شانزده‌ساله، یعنی راوی ماجرا، قتل آن مرد کمونیست را آغاز استقلال و بزرگسالی خود عنوان می‌کند. هرچند می‌داند خاطره این قتل تلخ تا پایان رهایش نخواهد کرد؛ مثل همین لحظه‌ای که به گذشته فلاش‌بک زده است و یاد ماجرا افتاده است.

خودش می‌گوید: «برای آن قتل هرگز مجازات نشدم، چون ماجرا در شرایط ویژه‌ای اتفاق افتاد و کاملاً روشن بود که چاره‌ای جز آن نداشتم و از آنجا که تنها بودم، کسی جز خودم درباره آن چیزی نمی‌دانست». با این حال، همواره نوعی پشیمانی تزلزل‌ناپذیر، اندوهی بزرگ و حل‌ناشدنی را به دوش می‌کشد.

او سال‌ها بعد، زمانی که به پاریس مهاجرت می‌کند و روزنامه‌نگار می‌شود، تصادفاً و با معرفی یکی از دوستان روس‌تبارش، داستانی را می‌خواند که در آن سربازی قدیمی که قربانی اصابت گلوله در جنگ بوده و به شکلی معجزه‌آسا نجات پیدا کرده، خاطرات خاک‌گرفته‌اش از جنگ را با جزئیات کامل در کتابی بازگو کرده؛ مردی به نام «الکساندر ولف». مرد بسیار متعجب می‌شود و تصمیم می‌گیرد به هر شکلی شده از این کابوس تمام‌نشدنی، از این شبح سرگردان، نجات پیدا کند.

در خلال این جست‌وجوهاست که هم‌زمان دلباخته زنی می‌شود به نام یِلِنا. فرهنگ نشر نو، با همکاری نشر آسیم، سراغ این رمان رفته است؛ رمانی از رمان‌نویس مهاجر روس، گایتو گازدانف (1903-1971)؛ نویسنده‌ای که آثارش تا زمان فروپاشی رژیم کمونیستی شوروی در کشورش منتشر نشد. دلیلش هم روشن است. او در جنگ داخلی روسیه، سرباز ارتش سفید بود.

وقایع رمان در همین برهه، یعنی جنگ داخلی روسیه که پس از انقلاب بلشویکی رخ داده روایت می‌شود. این رمان که ترجمه انگلیسی آن در 2013 منتشر شده، روایت تجربیات هولناک جنگ، مهاجرت، عشق، سرنوشت و زندگی‌های درهم تنیده است. نویسنده تمام این مفاهیم را با جزئیات دقیق ارائه می‌دهد و خواننده را به پاریس 1920 می‌برد.

گازدانف مثل قهرمان رمانش به ارتش سفید روسیه خدمت کرد و سرانجام خود را در پاریس یافت؛ جایی که متحمل فقر زیادی شد و در مشاغل مختلف از جمله کارگری کارخانه، نانوایی و راننده تاکسی کار کرد؛ درست پیش از آنکه در 1921، در صفحه ادبی یک روزنامه مشغول به کار شود. او سرانجام به نویسنده‌ای تبدیل شد که توانست اثری مهم نظیر «الکساندر ولف» را بنویسد.

البته معلوم نیست که این رمان برگرفته از یک ماجرای واقعی است یا نه. گاردین می‌نویسد: «مسئله اصلی کتاب آن است که هریک از ما چگونه با مرگ خود رو‌در‌رو می‌شویم.» بنابراین بخش اعظم رمان، شامل شرح افکار راوی در مورد مسئله مرگ و سرنوشت غیر قابل اجتناب انسان است، تا جایی که می‌توان گفت همه ما در محاصره اشباح و خیالات گذشته خود زندگی می‌کنیم، پس هیچ بعید نیست هرکدام از این اشباح زنده شوند و ما را تعقیب کنند! 403101
یاسر نوروزی/هفت صبح

 

دیدگاه ها

ایمیل شما در معرض نمایش قرار نمی‌گیرد