استاد محمدعلی بهمنی، شاعر و ترانهسرای پیش کسوت به علت سکته مجدد مغزی و خونریزی وسیع در بیمارستان بستری است؛ کارنامه پر بار هنری و غزل شورانگیز او درباره زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را بازخوانی کرده ایم.
پس از گذشت دو ماه از سکته مغزی استاد محمدعلی بهمنی و ترخیص ایشان از بیمارستان، خبر رسید که این شاعر و ترانهسرای بزرگ، یکم شهریور به دلیل سکته مجدد مغزی و خونریزی وسیع به بیمارستان منتقل شد و تحت عمل جراحی پنج ساعته قرار گرفت. خانواده استاد گفتهاند: «طبق توصیه پزشک، در 27 مرداد، سیتیاسکن تشخیصی مغز انجام شد، اما در آزمایش انجام شده، علایم خاصی دیده نشده بود و روز چهارشنبه، 31 مرداد ماه، ایشان به صورت ناگهانی توانایی حرکت و تکلم خود را از دست داد و در همان دقایق اولیه به بیمارستان تندیس منتقل شد». محمدعلی بهمنی در حال حاضر زیر نظر پزشک جراح مغز و پزشک آیسییو است و هنوز هوشیاریاش را بهدست نیاوردهاست.
آخرین وضعیت استاد از زبان شاگرد ایشان
سید عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در آغازین روزهای دوره جدید وزارتش به عیادت استاد محمدعلی بهمنی رفت و در جریان روند درمان این شاعر و ترانهسرا قرار گرفت. او در پاسخ تشکر دکتر هاشمیان از او که در اولین روزهای وزارتش جویای حال استاد بوده، گفت: ایشان حق بزرگی به گردن ما دارند. دکتر محمدرضا هاشمیان، فوقتخصص مراقبتهای ویژه و پزشک معالج استاد بهمنی درباره آخرین وضعیت ایشان روزگذشته به خراسان گفت: «دفعه پیش شرایط ایشان خیلی بهتر بود و نیاز به عمل جراحی پیش نیامد، اما این بار به دلیل خونریزی خیلی شدید مجبور به عمل جراحی شدیم. متاسفانه یک چهارم مغز ایشان دچار آسیب جدی شدهاست». سمانه نایینی، شاعر و از شاگردان استاد محمدعلی بهمنی نیز در مصاحبه با خراسان، ضمن اشاره به تغییر نکردن وضعیت ایشان گفت: «طی روزهای گذشته پزشکان تلاش کردند برای زمانهایی دستگاه ونتیلاتور را از استاد جدا کنند تا بدن خودش تلاش کند و ریه عملکرد خود را داشته باشد و مغز برای حفظ اندامها فرمان بدهد. آن ها در ابتدا برای مدت زمان دو ساعت دستگاه را جدا کردند و بدن دو ساعت توانست شرایط بدون دستگاه را تحمل کند، اما روز بعد بدن تحمل کمتری داشت و با جدا شدن دستگاه، سطح هوشیاریشان پایین آمد. پزشکان گفتهاند تا 48 ساعت آینده سعی خود را برای بهتر شدن وضعیت ایشان میکنند. از مردم میخواهم برای استاد بهمنی خیلی دعا کنند».
غزل و ترانههایی چون قند مکرر
محمدعلی بهمنی از جمله شاعران معاصری است که حق بزرگی بر گردن غزل و ترانه دارد. ترانههای او از جمله پرطرفدارترین ترانهها در آثار موسیقی کشور هستند و غزلهایش چون قند مکررند. به جرئت میتوان گفت مخاطب، هر غزل و ترانه بهمنی را چندین و چند بار با خود تکرار میکند تا حفظ شود. استاد بهمنی کتابهای شعر بسیاری منتشر کردهاست که از میان آنها میتوان به «باغ لال»، «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود»، «شاعر شنیدنی است»، «من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم» و «غزل زندگی کنیم» اشاره کرد. محمدعلی بهمنی متولد 27 فروردین سال 1321 در شهر دزفول است. او درهفت سالگی اولین شعرش را سرود؛ شعری که در سال 1330 در مجله روشنفکر به دبیری فریدون مشیری به چاپ رسید. بهمنی پیش از انقلاب با رادیو همکاری میکرد و پس از آن وارد مطبوعات شد. او در دورهای رئیس شورای ترانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود.
هنرِ انتخاب واژههای سالم و وزنهای روان
اهمیت غزلها و ترانههای استاد محمدعلی بهمنی تا آنجاست که تاکنون درباره شعر و زبان شعری او مقالات و پایاننامههای متعددی نوشته شدهاست. از جمله در مقالهای با عنوان «بررسی زبان غزل محمدعلی بهمنی» که در مجله مطالعات و تحقیقات ادبی به چاپ رسیده، آمده است: «آشکارترین مسئله در زبان شعر بهمنی، ساختار و نحو جملات است. زبان غزل بهمنی بسیار روان و زنده و گیراست. جملات شعر او اغلب دستورمند و خالی از تکلف و پیچشاند. او در گزینش واژهها هم شیوه خود را دارد. توجه بهمنی به بعضی واژهها، گزینش و بهرهگیری او، نمود خاصی در شعرش دارد و دایره فکری شاعر را تا حدودی مشخص میکند. علاوه بر ساخت ساده و بیپیرایه زبان شعری بهمنی و انتخاب واژههای سالم و بلیغ، انتخاب اوزان روان و مناسب، توجه مخاطب را به شعر او بیشتر جلب میکند. انتخاب قافیه و ردیفهای دلکش و زیبا، علاوه بر افزایش موسیقی شعر، تاثیر بسزایی در القای عاطفه و محتوای شعر بر مخاطب دارد».
شرمندهام که همت آهو نداشتم
محمدعلی بهمنی شعر خواندنی و ناب کم ندارد. اما یکی از دلنشینترین اشعار او غزلی است که در هوای امام رضا(ع) سرودهاست. او در سال 97 خاطره سرودن این غزل را اینگونه بازگو کرده است: «داستان آن غزل از این قرار است که من تا ۶۳ سالگی به مشهد نرفته بودم، ولی در جریان برگزاری جشنواره رضوی از من خواسته شد به عنوان یکی از داوران در این جشنواره حضور داشته باشم. ابتدا قبول نکردم. دلیلم هم این بود که وقتی خودم حتی یک خط شعر درباره امام رضا(ع) نسرودهام چگونه به داوری آثاری از این دست بپردازم. به هر حال با اصرار برگزارکنندگان جشنواره به همراه خانوادهام به مشهد سفر کردم و ساعت سه نیمه شب برای زیارت به حرم امام رضا(ع) رفتم؛ ولی در کمال تعجب دیدم با وجود آن که زمستان بود و سرمای سختی وجود داشت، سراسر حرم سرشار از آدمهایی بود که به زیارت آمده بودند و هیچ راهی برای نزدیک شدن من به ضریح وجود نداشت. همانطور که از دور ایستاده بودم در ذهنم شروع کردم به زمزمه کردن و راز و نیاز با حضرت که واقعا حق دارید آدمی مثل مرا به حرم راه ندهید و... ناگهان دیدم شعری در من شکل گرفته است:
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من این هایوهوی گنگ
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همه همزبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتی است دلآزار، راستش
راهی به این زمانه نه تو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟
میشد که بندگی کنم و زندگی کنم
اما من اعتقاد به تابو نداشتم
آقا شما که از همهکس باخبرترید
من جز سری نهاده به زانو نداشتم
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟
دیگر سوال دیگری از او نداشتم/خراسان 403پ102
دیدگاه ها