زیباترین مردی بود که روی پرده سینما رفت
آلن دلون زیبا بود. این را از همان نگاه اول میفهمیدیم. بحث بازیگری و کاریزما و بقیه چیزها جدا، او زیباترین مردی بود که روی پرده سینما رفت. حالا البته جهان تغییر کرده و آدمها میگویند زیبایی سلیقهای است و متر و معیار ندارد ولی آلن دلون برای ما آدمهای کلاسیک، و برای نسل پدران و مادران ما، مظهر زیبایی و خوشپوشی بود. و از جمله معدود بازیگرانی که تا آخر عمر هم زیبا ماند.
آخرین فیلمی که پسرش در شبکههای اجتماعی گذاشت، صورتش چروک شده اما موهای نرم سفید و چشمان آبیاش و ظرافت صورتش هنوز پیدا و انکار نشدنی است. اینکه مردی با آن صورت ظریف که در کاراکترهایی که بازی میکرد سرد و شکننده میشد، آنقدر مردانه هم باشد جزو ویژگیهای مخصوص اوست. کمتر مردی را به این زیبایی به یاد میآورم که در پیری هم همچنان جذاب مانده باشد.
شاید فقط پل نیومن بود. نیومن با آن چشمهای آبی نافذ و لبخند کج طعنهزنی که انگار همیشه روی لبهایش بود، مرد زیبایی بود. چه وقتی ادی خوشدست بیلیاردباز بود و مربوط به همان دهه، چه وقتی وسترن بوچ کسیدی و ساندنس کید را بازی میکرد چه در نقش مردی در دل یک خانواده گیرم پر از گرفت و گیر در گربه روی شیروانی داغ. او هم تا آخر عمرش زیبا ماند.
اما اگر بخواهم از زیبایی تحسینبرانگیز بگویم دوباره برمیگردم سراغ آلن دلون و این بار از عشق زندگیاش، رومی اشنایدر حرف میزنم. فیلم «کریستین» را باید ببینید. اشنایدر گمانم ۲۰ سال دارد و دلون ۳_۴ سال از او بزرگتر است. وقتی این همه زیبایی را کنار هم دیدم هیچ تعجب نکردم که کار این عشق به جدایی و حتی مرگ اشنایدر کشید. بهنظرم میرسید جهان تاب این همه زیبایی را کنار هم ندارد.
از آن حیرتانگیزتر در فیلم «استخر» که البته بعد از جداییشان بود و هر دو پختهتر شده بودند، حضورشان کنار هم شبیه دو الهه یونان باستان است. فراتر از زیبایی معمولی و البته که شیمی بینشان هم حیرتانگیز است. راستش خوشحالم رومی اشنایدر زود مرد. حیف آن زیبایی بود اگر پژمرده میشد. همین حس را درباره گریس کلی، ستاره برنده اسکار و بعدتر شاهزاده موناکو دارم. در «پنجره عقبی» هیچکاک آنقدر شیک و زیبا و فراموشنشدنی است که خب درستتر این بود در تصادف رانندگی در جوانی بمیرد. در حالی که هنوز و تا لحظه مرگ زیبا مانده بود.
میدانید بعضیها زیباتر از آن هستند که در جهان دوام بیاورند حتی اگر مثل آلن دلون عمر طولانی داشته باشند. تو فکر میکنی دلون جاودانه است و هشتاد و خردهای سن در برابر تصور جاودانگی چیزی نیست.
و تصویری که از دلون، نیومن، اشنایدر و گریس کلی در ذهن ما باقی مانده جوانهایی است که میشود نشست و ساعتها تماشایشان کرد. زیباییهایی که فقط مربوط به اجزای صورت هم نیست. از یک حس و حال و «آن» میآید که انگار مربوط به دورانی است که رفته و تمام شده و جادویش تکرار نمیشود. از دورانی که تصور میکردیم آنها رمز جاودانگی را برای خودشان و حتی ما به عنوان تماشاگرشان کشف کردهاند.
صوفیا نصرالهی/هفت صبح
دیدگاه ها