چرا آیت ا... خامنه ای، زنده یاد ایرج افشار را ایران شناسی برجسته و پرکار خواندند؟
زاده ایران بود و عاشق ایران؛ ایرانشناسی برجسته بود و از نادرههای دوران؛ زندهیاد استاد ایرج افشار. شخصیتی که بزرگان در وصف تلاشهای خستگیناپذیرش برای ایران و فرهنگ ایرانی بسیار گفتهاند و هر بار که میشنویم، قند مکرر است. استاد شفیعی کدکنی درباره او گفته است: «بزرگا مردا که او بود و دریغا و بسیار بار دریغا که به پنجاه «چهره» ممتاز هم نمیتوان جای خالیِ آن یگانه را پُر کرد». ایرانشناسی برجسته و پرکار هم از صفاتی است که رهبر انقلاب درباره زندهیاد استاد افشار برشمردهاند. ایشان یک بار با ایرج افشار، ایرانشناسِ نامی، 9 ماه پیش از درگذشتش دیدار کردند؛ دیداری که به پیشنهاد رهبر انقلاب بود. ایشان در نامهای به استاد افشار نوشته بودند: «من از دورانی که شما سردبیر مجله سخن بودید، مقالات و نوشتههای شما را میخواندم تا بعد در مجله راهنمای کتاب و ... من از نثر فارسی شما خوشم میآید، چون خوندار و جاندار است و نثر دلپذیر و درست و دلنشینی مینویسید».
زندهیاد افشار حق بزرگی بر گردن ایران و فرهنگ ایرانی دارد. او در طول عمرِ پربار خود بیش از 300 کتاب و سه هزار مقاله در زمینههای کتابشناسی، کتابداری، فرهنگ مردم، تاریخ و... تالیف و تصحیح کردهاست. در ادامه بیشتر از زندگی و خدمات ارزشمند این چهره ماندگار میخوانید.
ژن ایراندوستی در خانواده افشار
ایرج افشار 16 مهر 1304 در تهران به دنیا آمد. خانوادهاش اصالتاً یزدی بودند. پدرش، محمود افشار یزدی از فرهنگدوستان و ایرانشناسان برجسته دوران خود بود. ایرج در مدرسههای شاهپور و فیروز بهرام درس خواند و در سال 1328 از دانشکده حقوق دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. او که از سنین پایین دستیار پدرش در امور مجله «آینده» بود، کم کم در حوزه اداره و انتشار نشریه صاحبتجربه و دانش شد و این کار را به شیوه عملی آموخت. ایرج افشار در سال 1333، نخستین دفتر کتابهای ایران را منتشر کرد؛ اثری که سرآغاز تدوین و انتشار کتابشناسی ملی بود. افشار تا 12سال بعد انتشار این فهرست سالانه را ادامه داد. او همزمان با این فعالیتها مدتی سردبیر مجله «سخن» و مدتی هم مدیر مجله کتابهای ماه بود. این ایرانشناس فقید در سال 1335 به فرانسه رفت و با شرکت در دورهای که یونسکو برگزار میکرد، با فن کتابداری جدید آشنا شد؛ دورهای که سرآغاز فعالیتهای تازه ایرج افشار در حوزه کتابشناسی بود. او تا 7سال بعد به چند کار مختلف، اما مرتبط مشغول شد: تدریس کتابداری جدید در دانشسرای عالی، مدیریت و سردبیری مجله راهنمای کتاب، تاسیس باشگاه کتاب، انتشار نشریه نسخههای خطی با همکاری محمدتقی دانشپژوه، مدیریت کتابخانه ملی و مدیریت مرکز تحقیقات کتابشناسی دانشگاه تهران.
صرف هزینه مراسم یادبود فرزند برای کتاب
ایرج افشار در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده بود که املاک متعددی در یزد، تهران و شمیران داشتند. پدر او، محمود افشار همه اموال خود را وقف امور عامالمنفعه، بهویژه فرهنگ و زبان فارسی کرد. ایرج افشار در یادداشتهای روزانهاش در اینباره نوشتهاست: «پدرم به من نوشت، املاکی را که شما بایست از آن منتفع شوید، وقف کردم که مملکت بهره بَرَد و حال وقت آن است که کارهای دولتی را رها کنی و این کار خیر را متصدی شوی. به ایشان نوشتم من هم کار خیر میکنم، زیرا تمام وقتم را مصروف احیای آثار فرهنگی مملکت میکنم که کاری کمارزش نیست». ایرج تا جایی که توانست به وصیت پدر عمل کرد و هرآنچه داشت در راه فرهنگ و ایرانشناسی صرف کرد. تا جایی که هزینه مراسم سوگواری پسرش، بابک را هم صرف کتاب کرد. دکتر میلاد عظیمی که اثری با عنوان «کتابشناسی موضوعی-تاریخی از چاپکرده و نوشتههای ایرج افشار» تالیف کرده، در یادداشتی نوشتهاست: «دوستم میگفت وقتی خاک بر پیکر بابک میریختند، افشار از جمع کناره گرفت. دورترک بر گوری نشست. تکهچوبی برداشت و بر خاک چیزکی مینوشت انگار. هزینه مراسم یادبود بابک را هم صرف انتشار دو جلد کتاب بدیع و ماندنی «کتابفروشی» کرد. بابک کتابفروش بود. چه نجیبانه از خانواده خود و در مرتبت اول از همسر بابک تشکر کرد که اجازه دادند هزینه مراسم به زخم کتاب بخورد. به کار ایران و فرهنگ ایران بیاید. به یاد دارم که در آگهی تشکر از کسانی که به خانواده افشار تسلیت گفته بودند، نام عروسش را در صدر نوشت. چنین مردی بود این ایرج افشار».
ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود...
به ایرج افشار لقب «پدر کتابشناسی ایران» دادهاند؛ چرا که او مسیر ایرانشناسی و تحقیق و پژوهش در این زمینه را هموار کرد. یک نمونه از فعالیتهای بیشمار و اثرگذار ایرج افشار، تهیه فهرست مقالات فارسی بود؛ کاری که کارستان بود و از عهده هرکسی برنمیآمد. آن زمان که خبری از اینترنت و فناوری نبود، ایرج افشار یکتنه بارِ پژوهش در حوزه مقالات فارسی را به دوش کشید تا هدیهای ارزشمند به نسلهای بعد از خود بهویژه دانشجویان بدهد. ایرج افشار، ایرانگردی منحصربهفرد هم بود که بارها و بارها به سیر و سیاحت در گوشه گوشه خاک ایران پرداخت و مشاهدات خود را ثبت و ضبط کرد. او به کویرها و شهر و روستاهای اطراف آن ها علاقه ویژهای داشت. او مصداق این شعر معروف نادر ابراهیمی بود که خیلی از ما با صدای محمد نوری در خاطر داریم: «ما برای آن که ایران خانه خوبان شود/ رنج دوران بردهایم/ ما برای بوییدن بوی گل نسترن/چه سفرها کردهایم».
از ایرج افشار سفرنامههای متعددی به چاپ رسیده که یکی از آنها «گلگشت در وطن» نام دارد. او در مقدمه «گلگشت وطن» مینویسد این موارد برایش اهمیت داشتهاست: کوچه پس کوچه شهرها، سنگ گور آبادیهای دورافتاده، لباسها و ابزارهای بومی، کتابۀ ساختمانهای گذشته، درختهای کهن سال، امامزادهها و آبدانها، رباطها و کاروانسراهای پراکنده در راهها، نامهای جغرافیایی خواه از آبادیها و خواه طایفهها و عشیرهها، قلعهها و برجها و میلههای برساخته بر ستیغ کوهها، تپهها و بالاخره سخنان مردم آنجاها. در جای دیگر از همین کتاب به صراحت میگوید که منظور او از سفرهایش در داخل ایران بیشتر آن است که مکانهای ناشناخته و روستاها و کوهسارها را معرفی کنم. هیچ دلم نمیخواهد از آمل و بابل و کناره دریا و پارک سیسنگان و پارک جنگلی نور توصیفی بکنم؛ زیرا اغلب آن جاها را میشناسند و در کتابها و نوشتهها هم ذکر چنین شهرهایی به تکرار آمده است.
دیدگاه ها