گفت و گو با استاد محمدرضا سرشار که از علت اصلی ضعف داستان ها، فیلم نامه ها و نمایش نامه های امروزی می گوید
- کتابهایی که نیمه خوانده رها میشوند، فیلمهایی که بعد از دیدن چند دقیقه از آن کنترل تلویزیون را بر میداریم و کانال را عوض میکنیم، نمایشهایی که هنوز به نیمه نرسیده ترجیح میدهیم گوشی تلفن همراه را برداریم و بیهدف در کانالهای فضای مجازی بگردیم یا حتی سالن تئاتر را ترک کنیم. این دلزدگی، وجه مشترک بسیاری از مخاطبان هنرهایی است که به نوعی با متن سروکار دارند. آسیبی که گریبان نویسنده، داستان، فیلم و تئاتر و... را میفشارد. ضعف قصه یکی از مهم ترین موضوعاتی است که یک اثر هنری مکتوب را به کشتن میدهد. ضعف درقصه ناشی از موارد گوناگونی است که از آن جمله میتوان به پرداخت ناکافی به شخصیتها، کلیشهای بودن، نداشتن گره و معما، نداشتن تضاد درونی شخصیتهای داستان، پیچیدگی غیرضروری و... اشاره کرد. البته نباید از اشتباهات فاحش تصمیم گیرندگان برای انتخاب، انتشار و اجرای این آثار غافل شد. برای بررسی دلایل از رونق افتادن بازار داستانهای خواندنی و همچنین واکاوی نقش قصه در رونق بخشی به این آثار با محمد رضا سرشار (رهگذر)، نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی که بسیاری از ما قصهگویی های جذاب او را در قالب برنامه رادیویی «قصه ظهر جمعه»، راوی گری سریال «مستوران» و ... به خاطر داریم، گفتوگو کردهایم. از دیدگاه شما قصه چیست؟ قصه در ادبیات داستانی معاصر، تعریفهای متفاوتی دارد که با منظوری که ما از قصه داریم متفاوت است. برخی میگویند قصه، همان تعبیر عربی و قدیمی داستان است یا گفته میشود قصه همان داستانهایی است که تا قبل از مشروطیت (در سبک و سیاق داستانهای قدیمی هزار و یک شب و مانند آن) نوشته شده است. افرادی که این تعریفها را ارائه دادهاند، داستانهای بعد از مشروطیت را که با پیروی از شیوههای داستاننویسی غربی نوشته شده، داستان نامیدهاند. البته این تعریفها مبنایی ندارد و تعریف از قصه که بر اساس مبنا ارائه شده، همان تعریفی است که در مفردات قرآن کریم و واژهنامههایی که برای واژههای قرآنی نوشته شده از سوی برخی از مفسران ارائه شده است. پژوهشگران در جمعبندی که از این واژه (قصه) شده به این نتیجه رسیدهاند که قصه عبارت است از ردجویی و پیگیری اثر. به این معنا که وقتی ما یک موضوع را از ابتدا تا انتها دنبال کنیم تا به یک پایان رضایتبخش برسیم، یک قصه شنیدهایم. ما در طول روز درباره ارتباطهایمان با دیگران مکرر شاهد وقوع قصه هستیم و مکرر این قصه را که برای ما رخ داده، برای دیگران تعریف میکنیم؛ بنابراین تعریف، قصه تنها یک قالب هنری نیست بلکه نوعی تعقیب کردن روایت است. از دیدگاه شما ارتباط قصه و داستان در چیست؟ تعداد اندکی از قصهها که در زندگی روزمره ما رخ میدهد، ظرفیت تبدیل به یک داستان خوب را دارد. درباره ارتباط قصه و داستان هم باید بگوییم که قصه اصل و بنیاد یک داستان را تشکیل میدهد. قصه، مصالحی ارزشمند است که پراکنده شده و تا زمانی که به آن ساختار منسجم ندهیم، چندان ارزشمند نیست. چگونه میتوان یک داستان خواندنی نوشت؟ مهمترین عنصر یک داستان، انتخاب یک قصه قوتمند است. قصه داستان، قصه فیلم و قصه نمایش، وقتی به درستی انتخاب شود مخاطب با رغبت، آن اثر را دنبال میکند و حتی وقتی ما خلاصه آن داستان، نمایش یا فیلم را تعریف میکنیم، مخاطب جذب آن میشود. به تعبیر «ادگارد مورگان فوستر»، قصه، ستون فقرات داستان است که اسکلت و دیگر اجزای داستاننویس، حول این ستون فقرات شکل میگیرند.
دیدگاه ها